روزای خوب سال 94
سلام عزیز دلم مامانی این اخرین پستی هستش که دارم تو سال نودو چهار برات اینجا میذارم ایشالا راهی سفریم داریم میریم شهر بابا علی اصفهان میریم پیش عزیز و آقا جون (مامان وبابای ،بابا علی) همه اونجا دارن لحظه شماری میکنن که شمارو ببینن عمه فاطمه دیشب بهم زنگ زد گفت خیلی دلش برات تنگ شده میخواد محکم بغلت کنه ماچت کنه خلاصه که همه مشتاق دیدنتن خصوصا عمه زهرا که تا حالا نتونسته بیاد پیش ما تورو ببینه مامانی سال نودو چهار دیگه داره روزای اخرشو سپری میکنه ساله سختی بود ولی برای من پر از تجربه بود پر از شیرنی ینی انقدر شیرین بود که سختی هاش به چشم نمیاد روزای که تو مهمون دلم بودی،زایمان، اولین دیدار منو تو،ویه عالمه خاطره شیرین که ت...
نویسنده :
masi
18:16